
«آوای نی»
من شنیدم نی که می گفت از فغان
دوستان از جور یاران الامان
بانگ من را پیش از این کس نا شنید
روز روشن یا شبی اندر نهان
در نیستان سبز بودم لب شکر
نوش شیرین در بهاران در خزان
چون نسیمی می وزید از کوی یار
باغ با آوای من شادی کنان
راستی بر قامتم چون تیر بود
بر دلم بنشست و سروم شد کمان
آنکه با من ظاهرش یک رنگ بود
آتشی در من فکند آن یار جان
آنچنان بر حنجرم شد آه سرد
نفخ صورم گشت و رفت آن دلستان
این غمین آوا که می آید زمن
سوز درد است و جفا این را بدان
#مهدی زینی
http://telegram.me/farhangelakI
@aksohonar
@qhazalemastaneh