خانه ی کلنگی
خانه ام کلنگی است
از هر روزنش ….
تاریکی در زایش است
زیر دندان سالها…
بامش، کفک زده است
حصارش طعم ماندگی می دهد
آسیاب بی آب زمانه
می گردد و می خندد…
برف می ریزد در کام جوانی
سقف این خانه هنوز…
از چشم کور آرزو…
چکه می بارد ز دل
دست خالی شده ی ایوانش…
گرگ و میش و تنگ غروب…
رو به درگاه خدا دریوزه می خواند
صفحه ی دیوار خانه…
بوم پر چین و چروکیست…
پر شده از لانه ی جغد
آن تفنگ سر پر …
بر سردر طاق سرا…
چوب و آهنی بیش نیست
هر ستونش…
بید لرزان شده ایست…
به دشت خواب گورها اسب می راند
به همین زودی و بی آب و آینه…
در شبی تاریک و تنها…
پای در کفش آوار می کند
زمین دهان چاک و پست…
در دلش خواهد فشرد…
هدیه ی خود داده را
#مهدی_زینی
http://telegram.me/farhangelakI
@aksohonar
@qhazalemastaneh